در استقبال از کمال و ارتقا، گیلانی ابدا با مازندرانی قابل مقایسه نیست. درصورتیکه من با مطالعات چندین سالهی خود حفظ افضلی در نژاد ییلاقی مازندرانی مخصوصا سراغ دارم. چیزی که هست گیلانی حظ آزادی را از روی پیشامد و ابتلا در ورطه بهخوبی درک کرده.
یکی از کارهای هیل در ایران توسعه و آموزش فوتبال بود. هیل در یکی از نامههایش گزارش مختصر یکی از فوتبالهای پاییزهی شهر را برای نامزدش بهاختصار تعریف میکند و نام عکاسی را میبرد که در آن روزها از بازیشان عکس برداشته. دستکم بر اساس این متن میتوان گفت که فوتبال بیشتر از صد سال در ایران سابقه دارد.
حال قریب پانزده سال میشود که من در اروپا هستم و بهواسطهی کثرت کار و قلت وسایل مادی راحت، پیر و شکسته شدهام. تا مدتی که در پاریس بودم با کمال قناعت که فوق آن را هیچکس نمیتواند تصور بکند زندگی میکردم. بهطوری که همهکس بحمدالله مرا مستغنی بل غنی فرض میکرده است و همهی دلخوشی و آسایش من در کارهای ادبی بود که به آنها مشغول بودم.
دو عریضه به حضرت اشرف آقای رئیسالوزرا عرض كردم كه همینطور كه پرفسور آلمانی به تخت جمشید آمده و عكس گرفته، چاكر هم ده فقره به تخت جمشید رفته و عكس گرفته و اكنون كه چند رقم عكس چاكر شبیه به پرفسور آلمانی شده، باید تمام شیشههای عكس چاكر توقیف شود.
نژاد ایرانی از زیباترین نژادهایی که تاکنون دیدهام: تنومند، بلندقامت با ریش پرپشت، چشمها همه آتش، با فهم و درکی سریع و جاندار، گفتاری سراسر اشارت و تعبیر شوخطبعانه، خلاصه فرانسويِ مشرقزمین.
امروز كه ۱۳ شهر ذيحجه است از پاريس وارد شهر بادِ آلمان شديم. در پانزده ساعت صدوپنجاه فرسنگ راه طي كردم. بگو آفرين. اگرچه اين شهر مثل بهشت است، كوه، جنگل، هواي خوب و سرد، اما دلم تنگ است. باز براي شما تلگراف ميزنم، ميخواهم مرا خنده بيندازي، دلم باز بشود. تو هم جوابهاي بيمزه مينويسي كه خنده ندارد.
یک روز با شخص بکتاشی که از طرف دولت عثمانی به مفتشی آمده بود، گردش میکردیم. گوشهای سنگ مرمری به خط کوفی در وسط قبرستان یهود ملاحظه نمودیم. شخص مفتش گفت: «این خط یهود نیست، باید تحقیق کرد که چه میباشد.»
مطابق نسخههایی که طبیبان تیمارستان میدادند، به خرید دوای آن مبادرت مینمودم. فارغ از آنکه این دوای نسبتا گرانبها به مصرف مریضم نرسیده و بین پزشکیاران، حیفومیل میشد. کمینه، خاطر ریاست محترم را مستحضر میدارم که سزاوار نیست که وجوه داروهای نامبرده را که به هزاران رنج و شکنج تهیه نمودهام، به مصرف کارمندان تیمارستان برسد.
عليهذا رسما تقاضا ميکند که امتياز يکنفر شخص تحصيلکرده همانا داشتن روح اجتماعي اوست که بهوسيلهي نوشته مطالب خود را ميفهمانَد و برعکس اشخاص تحصيلنکرده مطالب خود را با دسيسه و انتريک و نجوا برآورده ميکنند.
خلاصه اگر تو نویسنده بشوی همین برای من کافی است که زن نویسندهای باشم؛ باز آرزویم برآمده است. من از اول عاشق نویسندگی بودم… و ثانیا باید از نو شروع کرد. باید از تو یاد گرفت که از صفر شروع میکنی و خسته هم نمیشوی.