مهر ۱۳۹۵

روايت کوکب محمدزاده، سرپرستار بيمارستان گلستان اهواز از سال‌های جنگ

روایت پرستاران و پزشکان جنگ را کم نشنیده‌ایم. اما روایت کوکب محمدزاده از روایت‌های شنیده‌شده‌ی جنگ فاصله می‌گیرد. او با جنگ زندگی کرده. تمام آن هشت سال در یک‌قدمی جنگ سرکار رفته، بچه‌دار شده و خانه و زندگی‌اش را بارها زیر بمب و موشک و خمپاره‌های اهوازِ جنگ‌زده، به امید جایی امن‌تر جابه‌جا کرده است.

شهریور ۱۳۹۵

روايتی از پشت صحنه‌ی آخرين فيلم عباس‌كيارستمی

كمتر کسی درباره‌ی رنج او هنگام فیلمسازی حرف می‌زند. كمتر کسی کیارستمی را با تمام شیرینی‌ها و صبوری‌ها، کلافه ‌شدن‌ها و رنج کشیدن‌ها، قصه‌های زمین خوردن و دوباره بلند شدن می‌شناسد. این متن تلاشی است برای ساختن تصویری واقعی از عباس کیارستمی.

تیر ۱۳۹۵

راهبی بودايی که به جنگ فرهنگ خودکشی در ژاپن می‌رود

سایر اوقات، نموتو که کشیشي بودایی است در معبدش برای آن‌ها که به خودکشی تمایل دارند کارگاه‌های مرگ برگزار می‌کند. به شرکت‌کننده‌ها می‌گوید که فرض کنند به آن‌ها گفته شده سرطان دارند و سه ماه بیشتر زنده نمی‌مانند و ازشان می‌خواهد کارهایی را که می‌خواهند در آن سه ماه انجام دهند بنویسند.

خرداد  ۱۳۹۵

دفترچه تلفن يك مادربزرگ

براي او يكي با شغلش تعريف مي‌شود، يكي با ويژگي جسمي‌اش و يكي ديگر با كاري كه براي مش سكينه انجام داده. دفترچه تلفن مش سكينه به جاي حروف قراردادي پر از نقاشي است. نقاشي‌هايي كه دفتر را مثل يك كتاب مصور كرده ‌است.

اردیبهشت ۱۳۹۵

دو سال پيش در يكي از همين روزهاي بهار قرار بر اين شد تا روايتي از زندگي‌نامه‌ي قيصر امين‌پور نوشته شود؛ روایتی بر اساس گفت‌و‌گویی با همسر ایشان، خانم زیبا اشراقی و دیگر دوستان نزدیک، درباره‌ي شاعري كه در آن روز نامبارك در آبان‌ماه ۸۶ خيلي‌ها برايش سياه‌پوش شدند.

دی ۱۳۹۴

به دنبال جرالد بلانشارد، دزد نابغه

پشت‌بام کاخ بدون نگهبان بود و اتفاقا سقوط با چترنجات یکی از آن مهارت‌هایی بود که بلانشارد در طول زندگی حرفه‌ای خود به عنوان یک دزد به دست آورده بود و به تازگی هم با یک خلبان آلمانی آشنا شده بود که با مزدوری مشکلی نداشت و به بلانشارد کمک کرد تا چترنجات تهیه کند. بلانشارد یک روز بعد از دیدن ستاره داشت روی بام کاخ فرود می‌آمد.

آبان ۱۳۹۴

روایت یک ایرانی از مهاجرت غیرقانونی به‌استرالیا

ويزاي سه ماهه به‌مان داده‌اند. باورم نمي‌شود. همه آن نااميدي چند ساعت قبل، جايش را به يک اميدواري عجيب و قوي مي‌دهد. به ساک دستي‌ام که پر از لوازم آرايشگري است نگاهي مي‌اندازم؛ سلام روياي استراليا! هنوز از دستت نداده‌ام.

مهر ۱۳۹۴

کسی که می‌خواست به هر قیمتی پزشکی بخواند

طنز ماجرا این‌جاست: نزدیک به دو سال، برایان مک‌کینان، یک اسکاتلندی در اوایل سي‌سالگی، خودش را به‌عنوان نوجوانی کانادایی به اسم برندون لی جا زد. ابروهایش را برداشت، موهایش را فر کرد، لهجه‌‌ي کانادایی به خودش گرفت و دوباره در دبيرستاني که سيزده‌سال پیش تركش كرده بود، ثبت‌نام كرد. نقشه‌اش این بود که همه چیز را از اول شروع کند.

آقاي بدخبر

تیر ۱۳۹۴

آلدن ویتمن، یادنامه‌نویس روزنامه‌ی نیویورک‌‌تایمز

اصولا اهل این کار نیست. آلدن ویتمن فقط یک‌بار صدایش را برای همسر جوان و موسیاه فعلی‌اش، جوآن، بلند کرده و آن یک‌بار هم درواقع جیغ کشیده. یادش نمی‌آید که دقیقا چرا جیغ کشیده. خاطره‌ی محوی دارد از این‌که جوآن را بابت جابه‌جا شدن چیزی توی خانه مقصر می‌دانسته اما گمانش این است که آخر سر خودش تقصیرکار از آب درآمده.