خرداد  ۱۳۹۵

پس نوشتن نوعی گریز است؟ (امان از لحن خشک این کلمه) رهایی از نارضایتی‌ها، نارسایی‌ها، پریشانی‌ها؟ بله، تردیدی نیست. نوشتن جبرانی است برای عدم تسلط بر زندگی، جبرانی برای ناتوانی. می‌نویسم، پس من قدرتمندم، پس من احاطه دارم، من واژگان را انتخاب می‌کنم و داستان را من شکل می‌دهم. من؟

اردیبهشت ۱۳۹۵

گفتن يا نگفتن حقيقت، و تا كجا گفتن يا نگفتن، مسئله‌اي است كوچك‌تر از مسئله‌ي تغيير ديدگاه، چون زندگي‌تان را در هر برهه جور ديگر مي‌بينيد، مانند صعود در كوهستان و تغيير چشم‌انداز در هر پيچ و خم مسير.

اسفند ۱۳۹۴ و فروردین ۱۳۹۵

چگونه جین ونه‌گات از همسرش كورت ونه‌گات یک نویسنده ساخت

كورت ونه‌گات را بسیاری به عنوان صدای زمانه‌ی خود می‌شناسند. نویسنده‌ای که آثارش در همه‌ی نقاط جهان خوانده شده و تاثیرش بر ادبیات بعد از جنگ جهانی دوم غیرقابل انکار است. اما اوضاع از ابتدا اینطور نبود؛ونه‌گات در سال‌های نخست نویسندگی به توانایی‌های خودشک داشت.

بهمن ۱۳۹۴

کدام داستان‌ها را می‌شود نوشت؟

برای قرن‌های متمادی آفریقایی‌آمریکایی‌ها نمی‌توانستند در مباحث ادبی آن‌طور که باید و شاید شرکت کنند، چرا که سوادآموزي برای بسیاری از آن‌ها ممنوع بود.

بهمن ۱۳۹۴

ادبیات: صنعت پول و تجارت

در یک فرهنگ ادبي بازارمحور همه‌چيز براي قشر پرولتاريا، يعني براي ما نويسنده‌‌ها، سخت‌تر است‌. بين همه‌ي همکاران نويسنده‌ام، بيشتر از همه دلم به حال اروپاي شرقي‌ها مي‌سوزد، شايد به‌خاطر اينكه خودم به آن دسته‌ي نه چندان خوش‌نام تعلق دارم.

آذر ۱۳۹۴

تصویر شهر در مجموعه داستان‌های شرلوک هلمز

دیدگاه والتر بنیامین نسبت به شهر مدرن، در شیوه‌ي نگاه ما به شهر مدرن تاثیرگذار بوده است. او در آثارش بر فرد مدرن و تجربیاتش تمرکز داشت. برای او تجربه‌ی شاخص کلان‌شهر‌ها «مواجهه با جمعیت» و «واکنش فرد دربرابر اجتماع بزرگ غریبه‌ها» بود و حسی از «ترس، بیزاری و وحشت» که از پس این تجربه می‌آمد.

آبان ۱۳۹۴

درباره‌ی ادبیات جهانی و تاریخچه‌ی آن

جهانی شدن ادبیات فکر خوبی به‌نظر می‌رسد. ادبیاتی که به‌راستی از همه‌نظر جهانی است باید هم‌دلی خوانندگان را بیشتر برانگیزد و تعصبات بومی را از میان ببرد، ما را از سلول‌های نمناک عقاید و افکار محدود محلی آزاد کند تا بتوانیم در خیال با مردمانی در دوردست‌ترین مکان‌ها و زمان‌ها همراه شویم.

شهریور ۱۳۹۴

چگونه ایده‌ها تبدیل به داستان می‌شوند »

من این عنوان را دزدیدم نه‌فقط چون کلماتش طنینی درست داشت بلکه چون به نظر می‎رسد این کلمات همه‎ی چیزهایی را که باید به شما بگویم، به شیوه‎ای معنادار، یک‌جا جمع می‎کند. من هم مثل بسیاری از نویسندگان فقط این «موضوع» و این «حیطه» را دارم: نوشتن. نمی‎توانم از ورای حیطه‎ام برای شما گزارش کنم.

مرداد ۱۳۹۴

چگونه «سلاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج» تصور مرسوم از ادبیات جنگ را تغییر داد؟

تا حدی می‌دانستم که کلاسیک است. می‌دانستم که به جنگ جهانی دوم ربط دارد، که نویسنده خودش در بمباران درسدن حاضر بوده. این‌ها همه امیدوارکننده بود. در آن زمان، از صدقه‌ي‌ سر قهرمان و الگویم ارنست همینگوی، اعتقاد داشتم که نوشته‌ي خوب به «اتفاق وحشتناکی که یک نفر شاهدش بوده باشد» نیاز دارد.

بنويس، بخوان، از نو بنويس

خرداد ۱۳۹۴

درباره‌ی بازخوانی، لذت‌بخش‌ترین قسمت نوشتن

خواندن رمان‌ها به‌نظرم کاری عادی می‌آید، در حالی که نوشتن‌شان کار غریبی است. دست‌کم تا زمانی که به خودم یادآوری می‌کنم این‌دو چه پیوند محکمی باهم دارند. پیش از همه، چون نوشتن، تمرینِ هنر خواندن است، با سختی و دقت خاص خودش. شما می‌نویسید تا بخوانیدش و ببینید خوب است یا نه.