چون در شکارگاه جاجرود تا برف نیاید شکار خوب جمع نمیشود در این اوقات که برف بسیار خوب و بهموقع آمد، خاطر اقدس همایون پادشاهی مایل به شکار جاجرود گردیده و پیشخانه به شکارگاه آنجا روانه شد و در روز پنجشنبه بیستوچهارم موکب فیروزیکوکب همایون به شکار جاجرود حرکت خواهند فرمود.
شهرزاد بنياد سخنگويي را نهاده گفت: اي پادشاه معظّم، و اي مهتر مکرّم، افسانهطرازان چنين گمان بردهاند که در زمان پيشين و اوان ديرين بازرگان بزرگي از اشراف و اعيان، مالک خواستهي بسيار و خداوند مکنت در همه احوال بود. بندگان نيکورو و غلامان زيبامنظر صاحبجمال و اولاد باکمال داشت. دين و وام از حدِ شمار بيرون و قرض و مطالبه از مرتبهي حساب افزون.
تشكيل نظميه جديد در تحت رياست مستشاران سوئدي مخالف منافع عده زيادي از اشخاص با نفوذ پايتخت بود كه درصدد بهانه بودند تا احساسات خود را در موقع مناسب علني سازند. پس اندك اتفاق نامساعدي ممكن بود كه نايرهي غضب عمومي را فراهم سازد.
مجملي از بيان حادثهي مذكور اينكه هيجدهم ذيحجه، روز غديرخم، كه اكثر مردم معتبر كربلا به زيارت مخصوصهي نجف رفته بودند، قريب بيست و پنج هزار وهابي، سوار اسبهاي عربي و شترهاي نجيب، وارد نواحي شهر كربلا شدند. چون بعضي از آنها در لباس زوار قبل از اين داخل شهر شده بودند.
افسوس دارد كه در اين زمان كه به حمدالله تعالي در اكثر نقاط روي زمين عزاداري خامس آل عبا برپا است و اكثر روضهخوانها و ذاكرين اهل منبر عليالاطلاق اخبار مجعوله و غير مجعوله را و نسبت امور واقعه را در آن زمان به طور متداوله و به ميزان متعارف و عادت از همديگر تميز نميدهند و بسيار اتفاق ميافتد كه نفهميده بر امام و يا اولاد اميرالمومنين عليهالسلام در واقعهي كربلا و كوفه و شام و غيرها دروغ ميبندند.
یک ساعت از ظهر گذشته به پلاس بیور رسیدم. برنارد همشاگردی طب با شاهزاده منتظر من بودند. امنیبوس نشسته رفتیم. گفتند امروز موقوف شده است. فردا دوساعتی بعدازظهر بیایید. دیدم امروز روز هدر میرود. به بولوار یاتو رفتم. شاتوبریان بود تماشایی کردم. پرنس کوچولو آمد، قدری فرانسه حرف زدم. ساز کوچکی داشت، مال فریدونخان بود به شکل سنتور ایرانی.
در ساعت هشت از شب گذشته برخاستم، تجديد وضو کرده به حرم مطهر مشرف شدم. باز جمعيت بود. آن شب را از اول شب تا صبح جمعيت در حرم مبارک ميآمد. خلاصه من مشغول نماز حضرت فاطمه (ع) شدم. در ايوانچهي بالاي سر حضرت طلب مغفرت و استغاثه ميکردم که خداوند به حرمت آن امام فرجي و گشايشي فرمايند.
واقف: حضرت مستطاب اشرف امجد ارفع والا شاهزاده ابوالفتح مؤیدالدوله روحیفداه به تاریخ شهر ربیعالمولود سنهی ۱۳۱۱ ق. صرف: در جهت تعمیر کلاماله حفّاظ آستان مبارکه و قیمت زیارتنامه دورهی حرم مطهر که در آستانه وقف نمایند یک ثلث. کلوجه و پوستین جهت فقرای زوّار بهعنوان ردّ مظالم باید بدهد دوثلث.
جزيرهي هرمز که در دهنهي تنگه واقع شده، داراي يک معدن عمده است که مصرف آن براي تقريبا تمام دنيا منحصر است. براي استخراج اين معدن چنانچه فعلا امتياز آن را دولت به امينالتجار داده است، مخارج خيلي جزئي و بهطور آساني ميسر است ولي افسوس که دولت نفهميده اين امتياز را به ديگري محول نموده؛ يعني امتيازکننده در سال هجدههزار تومان مخارج ميکند و صدهزار تومان سود ميبرد.
چون به نجف اشرف علی ساکنها آلافالتحف برسیدیم، فیالحقیقه بهشت برین را به چشم یقین مشاهده کردیم. ظاهرا باغ ندارد ولی صفا و روحی دارد که هیچ باغ و هیچ نزهتگاه آنچنان روح و صفا را ندارد. منزلی گرفته فردا به آستان مَلَکپاسبان جناب امیرمؤمنان و مولای متقیان شرفیاب شدیم.
ابدا تفاوتي به قيمت اشيا نميكند، بلكه روزبهروز ارزانتر هم ميشود و اين ولايت كه وادي غير ذيزرع است، از بركت حضرت اميرالمومنين عليهالسلام از جميع ماكولات و حبوبات مملو بوده و هست با وجود اين همه جمعيت كه در اين ولايت موجود است، از قبيل مجاور و مسافر و زوار و طلاب و غيره.
گفتند يك درويش هست كه خاك ميخورد. فرستادم، رفتند آوردندش. درويش مرد كثيف بدي بود. سن او هم فيمابين شصتوپنج الي هفتاد بود. اصلش هم مردم همدان است. صنعت او هم اين است كه خاك ميخورد. قريب دو سه سير خاك جلو روي ما خورد. ميگفت: «سابق، شبانهروزي پنج من خاك ميخوردم حالا كم كردهام، شبانهروزي يك من ميخورم.»
محبت شاه آنقدر زياد شده بود كه هرروز صبح بايد پيش او بروم تا مرا ببيند و لباس بپوشد. به مقتضاي كودكي بسيار بيادب بودم و ابدا ملاحظه و مراعات شاه را نميكردم، هرچه بيشتر بيادبي ميكردم بهنظر ميرسيد كه بيشتر مطبوع خاطر شاه است.
ديگر از چيزهاي عجيبهی اين نمايشگاه قصر دوربين است كه در جنب برج ايفل ساختهاند و در اين قصر دوربيني نصب كردهاند كه خرد از مشاهدهی آن عبرت گيرد و در ميانهی اهالي پاريس معروف است كه ماه را به فاصلهی يكمتر به دهن دوربين نزديك نمايد.
چند نفر از اهل خبره و ارباب بصیرت را مامور کرده و این جماعت شغل و کار و ماموریت ایشان منحصر بر این است که همهی اسباب و آلات و اجناس و امتعهی موجودهی در اکسپوزیسیون را جزوبهجزو و فصلبهفصل بازدید و ممیزی نمایند.
خيابانها پر از درختهاي چنار است که همه پربرگ و قطور و زيبا هستند و بايد بگويم که در تمام مدت عمر خود هيچوقت تعداد به اين زيادي چنارهاي تنومند زيبا نديدهام. تنهي اين درختان بهاندازهاي قطور است که اگر دو مرد دست به دست يکديگر بدهند، باز هم نميتوانند يکي از آنان را در بغل بگيرند و من بايد واقعا تهران را شهر چنار بنامم.
عکسهای میرزا ابراهیمخان را باید با همدورهایهایش، آنتوان سوروگین و میرزارضاخان عکاسباشی مقایسه کرد که هرکدام گونههایی دیگر از عکاسی را پی میگرفتند. سوای مراسم رسمی و رویدادهای تقویمی، سوروگین به مردمشناسی علاقه داشت و میرزارضا در پی بالابردن کیفیت ثبت عکس بود. اما صنیعالسلطنه راه دیگری میرفت. او شیفتهی بازتابهای فراواقعی دنیا در عکس بود.
اين تماشاخانه بهترين تماشاخانههاى فرنگستان است يعنى در زينت و بنا و خرجى كه به اينجا شده است، از پنج كرور تومان متجاوز است. در عهد ناپلئون سوم بنا شده است اما بعد از زوال سلطنت او به اتمام رسيد. هفتهاى سه شب باز است كه تماشا مىدهند، ليكن گفتند دخلش به خرج كفايت نمىكند.
در گروهی میوههای فصلی و پالیزیها، شبچرهی جمع بودند و در طبقهای دیگر با بست نقرهای مرصع و نوبرانههایی که دست همهکس به آنها نمیرسید، از جمع پذیرایی میشد. ظاهر مجلسها خیلی باهم تفاوت داشتند اما ذات ماجرا یکی بود: آدمهایی که برای دور هم بودن و شبنشینی، خوراک را بهانه میکردند.
یک روز با شخص بکتاشی که از طرف دولت عثمانی به مفتشی آمده بود، گردش میکردیم. گوشهای سنگ مرمری به خط کوفی در وسط قبرستان یهود ملاحظه نمودیم. شخص مفتش گفت: «این خط یهود نیست، باید تحقیق کرد که چه میباشد.»
شبی در عالم رويا بدو گفتند: « اگر میخواهی دنیا و آخرتت معمور شود، برای ما اشعار مصیبت بگو. مگر نشنیدهای که مَن قالَ فینا بیتا بنی الله لَهُ فی الجَنّة بیتا.» محتشم از خواب بیدار شده و همین دوازده بند معروف را انشا نمود که مطلع آن این است:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
عليهذا رسما تقاضا ميکند که امتياز يکنفر شخص تحصيلکرده همانا داشتن روح اجتماعي اوست که بهوسيلهي نوشته مطالب خود را ميفهمانَد و برعکس اشخاص تحصيلنکرده مطالب خود را با دسيسه و انتريک و نجوا برآورده ميکنند.
بازیها از دوران کهن کارکردهایی چندگانه داشتند، هم جسم را می پروردند هم هوش را. هم قوی را از ضعیف جدا میکردند و هم سبب نامآوری بودند. هنوز هم بازیها همین کار را میکنند اما به بسیاری از آنها امروز ورزش میگویند.
در شهر چنین زمزمه است که مغازهی پیرایش لالهزار کفشهای مردانه دارد، فوقالعاده عالی و به قیمت ارزان میفروشد، آیا حقیقت دارد؟ شما نشنیدهاید!؟والله نمیدانم اما گویا همین نزدیکی است.
روضهخوان در مسجد یا تکیه ماجرای کربلا را به نظم و آواز میخوانده، نکتههای تاریخی و حدیث میگفته و حتی گاهی به کنایه، سخنی در اعتراض به دستگاهِ حکومتگر جابر میگفته و اشقیای زمانه را در قالب شمر و ابن سعد بازمیساخته است.
بوسعید خراز میگوید: «ابلیس را به خواب دیدم، عصایی برگرفتم تا وی را بزنم، بدان باک نداشت و نترسید، هاتفی آواز داد که وی از این نترسد، وی از نوری ترسد که در دل باشد.»
روال این بوده که بعد از پنجسالگی بچهها را به مکتب میفرستادهاند. کلیاتی شاملِ خواندن و نوشتن، روخوانیِ قرآن و یادگیری صرفونحوِ عربی، کمی ریاضیات و کمی فقه جزو مبانیِ ابتداییِ آموزش بود.
من در جواب پس از تعارفات گفتم البته این مواصلت بیمناسبت نیست. دختر باید شوهر کند، پسر باید زن بگیرد و هیچ بهتر از آن نیست در حیات پدر و مادر طرفین این امور صورت بگیرد.
وقتی سبکِ زندگیِ ایرانی زنده بود و آدمها شکلِ زندگیشان را دوست داشتند و در مقابلِ فرنگی وا نداده بودند، میلِ مردم این سرزمینِ خشک به سادگی بود، هرچیزی آنقدر مصرف میشد تا بلااستفاده شود.
از هفت بچهبلبل یکی بلبل درمیآید. اینجایش را نمیفهمی که مثل من اصیلزاده را مادرزن گفتی زیِّ تو نیست، هرچه داماد ما هم بوده باشی باز باید زیِّ خود را بشناسی، از حد و سَدِ خود تجاوز نکنی. پا بهاندازهی گلیمت دراز کنی.
نمیدانم به چه زبان عرض کنم که بعد از شما در این منزل اوجان بر من چه گذشت. خصوصا توی همان اتاق که دیشب آخرشب از جهت باد و باران رفتم فهمیدم شما تشریف ندارید، مرگ را به چشم خود دیدم. خدا مرا بیشما زنده نگذارد.